۱۵۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱۲

جز از وصال تو با کس سر وصولم نیست
به جز قبول تو هیچ از جهان قبولم نیست

اگرچه بی تو به هر سر چو باد می گردم
به هیچ منزل راحت سر نزولم نیست

زدست طعن چنان سر به جیب از آن دارم
که تاب سرزنش مردم فضولم نیست

که نامه ام به تو آرد که برتر از عرشی
بغیر طایر همت کسی رسولم نیست

بجز خیال دو آهوی تو من محزون
کسی ملال گذار دل ملولم نیست

بر آن سرم که بمیرم بر آستان اهلی
چو در حریم وصالش ره دخولم نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.