۱۷۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۱

حسنت نمک آمیز و لبت نیز چنین است
کان نمکی هر چه تو داری نمکین است

گر بحر بلا موج زند باک ندارم
بیمی اگرم هست از آن چین جبین است

تا روی زمین زیر کف پای تو به دید
مه با همه قدرش حسد از خاک زمین است

غافل مشو ای یوسف جان کز پس و پیشت
صد گرگ زهر گوشه کناری به کمین است

ابروی تو دل دزدد و محراب مراد است
چشم تو ره دین زند و گوشه نشین است

هرچند دل آویز بود صورت نقاش
پیش تو چه جان دارد اگر صورت چین است

یارب چه سعادت طلب است این دل اهلی
کز محنت تن دور و به وصل تو قرین است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.