هوش مصنوعی: این شعر از عشق نافرجام و درد هجران سخن می‌گوید. شاعر خود را گدایی می‌داند که شایسته وفا نیست، اما از بی‌وفایی معشره شکایت دارد. او از رنج فراق و جفای معشره می‌نالد و جهان را سرشار از عشق به معشره می‌بیند. در نهایت، شاعر به تنهایی و بی‌پناهی خود اشاره می‌کند و حتی سگ‌های کوچه معشره را برتر از خود می‌داند.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مضامین عاشقانه پیچیده و احساسات عمیق است که درک آن برای نوجوانان زیر 16 سال ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند جفا، هجران و تنهایی نیاز به بلوغ عاطفی دارد.

شمارهٔ ۱۲۲

ما گرچه گداییم وفا در خور ما نیست
حیف است که یاری چو ترا هیچ وفا نیست

صاف می عشرت همه را داد وصالت
چون دور من آمد بجز از درد جفا نیست

هرچند به خشمی مکشم تیر خود از دل
بگذار که آزار دل خسته روا نیست

عمرم همه در تیرگی هجر به سر رفت
داد از شب هجر تو مگر روز جزا نیست

ذرات جهان مهر رخ خوب تو دارند
این پرتو خورشید جهان تاب کجا نیست

تنها نه ترا نیست سر کشته محنت
فتراک ترا هم سر این بی سر و پا نیست

هر سگ که درآمد به سر کوی تو جا کرد
اهلی است که تورا به سر کوی تو جانیست
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.