هوش مصنوعی: شاعر در این متن از درد دوری از معشوق و آرزوی وصال او می‌گوید. او از جور و نامهربانی معشوق شکایت دارد و زندگی بدون او را بی‌معنا می‌داند. در نهایت، شاعر از مستی و بی‌اختیاری خود سخن می‌گوید و آرزوی مرگ و رهایی از این درد را دارد.
رده سنی: 16+ متن حاوی مضامین عاشقانه‌ی عمیق و غمگین است که درک آن‌ها برای مخاطبان جوان‌تر دشوار است. همچنین، اشاره به مفاهیمی مانند مرگ و مستی ممکن است برای کودکان و نوجوانان نامناسب باشد.

شمارهٔ ۱۵۸

دوستان خواب اجل بی وصل یارم آرزوست
بیقرارم دور ازو یکدم قرارم آرزوست

کار او جور است بامن جان بنومیدی کنم
ورنه چون شد مهربان بوس و کنارم آرزوست

زندگی می بایدم چندانکه میرم پیش او
ورنه دیگر بهر چه کارم آرزوست

اختیار از دست از آن دادم بمستی ای حریف
کامشب از می گریه بی اختیارم آرزوست

حال من اهلی نگر کز درد آن نامهربان
آرزو دارم بمرگ و صد هزارم آرزوست
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.