۱۵۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۶۸

بلبل زسوز زار من آهنگ برگرفت
گل هم زخون دیده من رنگ برگرفت

خوش آنکه یار زهره جبین گشت ساقیم
آخر نهاد جام می و چنگ برگرفت

من ناتوانم از ره من کعبه مراد
رنج ره و مشقت فرسنگ برگرفت

آشفته ساخت چو سگ دیوانه ام رقیب
کز هر طرف که دید مرا سنگ برگرفت

جان بلاکش از تن اهلی چو رخت بست
صد گونه محنتش ز دل تنگ برگرفت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.