هوش مصنوعی:
این متن داستان فردی را روایت میکند که در خلوت زندگی میکند و از مردم دوری میجوید. شخصی بیخرد سعی میکد با بدگویی از او، دیگران را علیهاش تحریک کند. دانایی از این اتفاق ناراحت میشود و از خداوند طلب توبه برای آن فرد میکند. سپس، نصایحی دربارهی چگونگی برخورد با دشمنان و حفظ آرامش در برابر بدگوییها ارائه میدهد. متن تأکید میکند که نباید به حرفهای دشمنان توجه کرد و باید با رفتار نیکو از انتقادهای ناروا دوری جست.
رده سنی:
15+
این متن حاوی مفاهیم اخلاقی و عرفانی است که درک آنها نیاز به بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد. همچنین، موضوعاتی مانند برخورد با دشمنان و حفظ آرامش در برابر بدگوییها برای نوجوانان و بزرگسالان مناسبتر است.
حکایت صبر مردان بر جفا
شنیدم که در خاک وخش از مهان
یکی بود در کنج خلوت نهان
مجرد به معنی نه عارف به دلق
که بیرون کند دست حاجت به خلق
سعادت گشاده دری سوی او
در از دیگران بسته بر روی او
زبان آوری بیخرد سعی کرد
ز شوخی به بد گفتن نیکمرد
که زنهار از این مکر و دستان و ریو
بجای سلیمان نشستن چو دیو
دمادم بشویند چون گربه روی
طمع کرده در صید موشان کوی
ریاضت کش از بهر نام و غرور
که طبل تهی را رود بانگ دور
همی گفت و خلقی بر او انجمن
برایشان تفرج کنان مرد و زن
شنیدم که بگریست دانای وخش
که یارب مراین شخص را توبه بخش
وگر راست گفت ای خداوند پاک
مرا توبه ده تا نگردم هلاک
پسند آمد از عیب جوی خودم
که معلوم من کرد خوی بدم
گر آنی که دشمنت گوید، مرنج
وگر نیستی، گو برو باد سنج
اگر ابلهی مشک را گنده گفت
تو مجموع باش او پراگنده گفت
وگر میرود در پیاز این سخن
چنین است گو گنده مغزی مکن
نگیرد خردمند روشن ضمیر
زبان بند دشمن ز هنگامه گیر
نه آیین عقل است و رای خرد
که دانا فریب مشعبد خورد
پس کار خویش آنکه عاقل نشست
زبان بداندیش بر خود ببست
تو نیکو روش باش تا بد سگال
نیابد به نقص تو گفتن مجال
چو دشوار آمد ز دشمن سخن
نگر تا چه عیبت گرفت آن مکن
جز آن کس ندانم نکو گوی من
که روشن کند بر من آهوی من
یکی بود در کنج خلوت نهان
مجرد به معنی نه عارف به دلق
که بیرون کند دست حاجت به خلق
سعادت گشاده دری سوی او
در از دیگران بسته بر روی او
زبان آوری بیخرد سعی کرد
ز شوخی به بد گفتن نیکمرد
که زنهار از این مکر و دستان و ریو
بجای سلیمان نشستن چو دیو
دمادم بشویند چون گربه روی
طمع کرده در صید موشان کوی
ریاضت کش از بهر نام و غرور
که طبل تهی را رود بانگ دور
همی گفت و خلقی بر او انجمن
برایشان تفرج کنان مرد و زن
شنیدم که بگریست دانای وخش
که یارب مراین شخص را توبه بخش
وگر راست گفت ای خداوند پاک
مرا توبه ده تا نگردم هلاک
پسند آمد از عیب جوی خودم
که معلوم من کرد خوی بدم
گر آنی که دشمنت گوید، مرنج
وگر نیستی، گو برو باد سنج
اگر ابلهی مشک را گنده گفت
تو مجموع باش او پراگنده گفت
وگر میرود در پیاز این سخن
چنین است گو گنده مغزی مکن
نگیرد خردمند روشن ضمیر
زبان بند دشمن ز هنگامه گیر
نه آیین عقل است و رای خرد
که دانا فریب مشعبد خورد
پس کار خویش آنکه عاقل نشست
زبان بداندیش بر خود ببست
تو نیکو روش باش تا بد سگال
نیابد به نقص تو گفتن مجال
چو دشوار آمد ز دشمن سخن
نگر تا چه عیبت گرفت آن مکن
جز آن کس ندانم نکو گوی من
که روشن کند بر من آهوی من
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۲۰
۱۴۶۸
حمایت مالی از گوهرین
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:حکایت زاهد و بربط زن
گوهر بعدی:حکایت امیرالمومنین علی (ع) و سیرت پاک او
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.