۲۰۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۹۲

محبوب من چه حاجت گفتن بود که کیست
چون آفتاب بر همه روشن بود که کیست

کوته نظر مشاهده برق عیش کرد
ما را نظر به سوخته خرمن بود که کیست

حاجت به قصه نیست که در دل که خانه ساخت
کو خود عیان ز چاک دل من بود که کیست

چون پوشم آن حریف که همسایه را چو شمع
روشن ز روشنایی روزن بود که کیست

دشمن به طعنه گفت که اهلی ترا که سوخت؟
ظاهر هم از حکایت دشمن بود که کیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۹۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۹۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.