۱۵۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۹۷

دل کباب ز خوناب دیده بد نام است
بسوختیم و هنوز از تو کار ما خام است

اگر نه مهر تو می ورزد آفتاب چرا
ملازم سر کوی تو صبح تا شام است

بیا و جرعه مستان غم به رغبت نوش
که صاف شیشه افلاک درد این جام است

غرور حسن ببین و نیاز عشق که ما
دعای خیر کنیم و جواب دشنام است

ادب ز کف مده از امتحان عشق بترس
که خاصه بهر همین شیوه عاشقی عام است

کسی که طالب گنج وصال شد اهلی
اگر نه در دهن اژدهاست ناکام است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۹۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۹۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.