۱۶۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۱۳

گر تیغ تو خواهد سرو جان هم چه نزاع است
جان پیش تو چون خاک بود سر چه متاع است

چون پای تو بوسم بوداع از سر حسرت
کآتش ز لبم شعله زنان وقت وداع است

منگر به حقارت دل ما را که ز مهرت
گر ذره بود ذره خورشید شعاع است

مخمور غم عشق تو دارد سر کویی
زان روی که در مدرسه عقل صداع است

چون گوی فلک دل که بچو گان تو افتاد
گویی ز ازل تا ابدش وقت سماع است

با سلطنت وصل چه جای دگران است
اهلی اگر این بحث کند جای نزاع است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۱۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۱۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.