هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه بیانگر عشق و فداکاری بی‌حد شاعر به معشوق است. شاعر جان و سر را در راه معشوق بی‌ارزش می‌داند، از فراق می‌سوزد و عشق را برتر از عقل می‌شمارد. او معشوق را مانند خورشید می‌بیند که حتی ذره‌ای از محبتش ارزشمند است و وصال با او را سلطنتی بی‌همتا می‌داند.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه، استفاده از استعاره‌های پیچیده و زبان شعری کلاسیک ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی مضامین مانند فداکاری مطلق و درد فراق نیاز به سطحی از بلوغ عاطفی دارد.

شمارهٔ ۲۱۳

گر تیغ تو خواهد سرو جان هم چه نزاع است
جان پیش تو چون خاک بود سر چه متاع است

چون پای تو بوسم بوداع از سر حسرت
کآتش ز لبم شعله زنان وقت وداع است

منگر به حقارت دل ما را که ز مهرت
گر ذره بود ذره خورشید شعاع است

مخمور غم عشق تو دارد سر کویی
زان روی که در مدرسه عقل صداع است

چون گوی فلک دل که بچو گان تو افتاد
گویی ز ازل تا ابدش وقت سماع است

با سلطنت وصل چه جای دگران است
اهلی اگر این بحث کند جای نزاع است
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۱۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۱۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.