۱۹۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۱۲

سکون خاطر من بی تو سرو قامت نیست
چو باد یک نفسم بی تو استقامت نیست

به جرم عشق اگر من سزای سوختنم
تو خود بسوز مرا حاجت قیامت نیست

بجان دوست که گر صد هزار سرو بود
بناز و شیوه یکی چون تو سرو قامت نیست

درین خرابه که خار ملامت است همه
بجز طریق محبت ره سلامت نیست

ندانمت ز چه کیشی چه دینت آیین است
که چشم مست تو از کشتنش ندامت نیست

ز پیر میکده اهلی، طلب جوانمردی
که شیخ صومعه را هرگز این کرامت نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۱۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۱۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.