هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد عشق و رنج‌های ناشی از آن می‌گوید. او احساس می‌کند که عشق قلبش را شکسته و هرچه در اطرافش است، از گل‌ها تا درها، همه را شکسته می‌بیند. همچنین از بی‌وفایی معشوق و سنگدلی او شکایت دارد و بیان می‌کند که غم و جور دنیا او را خرد کرده است.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عاشقانه و احساسات پیچیده است که درک آن برای مخاطبان کم‌سن‌وسال دشوار بوده و ممکن است برای آن‌ها مناسب نباشد. همچنین برخی از مضامین مانند شکایت از زندگی و ناامیدی نیاز به بلوغ فکری دارد.

شمارهٔ ۲۱۵

تاخار عشق در جگر من شکسته است
هر گل که هست در نظر من شکسته است

شوخی که بسته بود در از ناز بر همه
مست آمدست دوش و در من شکسته است

هرجا که شیشه دل پر خون عاشقی است
آن سنگدل برهگذر من شکسته است

غوغای عشق بر در و بامش ز دیگران
سنگ غم از میانه سر من شکسته است

من چون خمیده پشت نگردم که در فراق
بار چو کوه او کمر من شکسته است

دی خنده کرد آن بت و گفتا شکر فروش
اینست کز لبش شکر من شکسته است

اهلی بشاخ وصل چو بلبل کجا رسم
کز سنگ جور بال و پر من شکسته است
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۱۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۱۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.