۱۸۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۲۵

جانم در آتش از ستم ماهپاره ایست
دل غرق خون و دیده خراب نظاره ایست

رحمی نکرد صورت شیرین به کوهکن
بیرحم آدمی نبود سنگ پاره ایست

در کوی عشق نام اجل کس نمی برد
جایی که عشق هست اجل هیچکاره ایست

جز عاشقان که چشم به تقدیر کرده اند
هر کس که هست در پی فکری و چاره ایست

در مبحثی که عیسی مریم سخن کند
صد پیر سالخورده کم از شیر خواره ایست

اهلی شب سیاه تو روشن نمی شود
هر چند در سرشک تو هر یک ستاره ایست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۲۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۲۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.