۱۶۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۴۳

نه از طرب هوس گشت با غم افتادست
هوای نو گل خود در دماغم افتادست

چه تیره است شبم با وجود آتش دل
مگر که چشم بدی بر چراغم افتادست

هلاک خود طلبم من که می خورم بی تو
گمان مبر که نظر بر فراغم افتادست

چو لاله بر سر راهت فتاده ام بنگر
که هوش رفته و از کف ایاغم افتادست

بکوی او همه جا لاله زار شد اهلی
ز بسکه پنبه خونین ز داغم افتادست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۴۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۴۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.