هوش مصنوعی: در این متن، داستان نبردی بین یک جنگجوی آهنین پنجه از اردبیل و یک نمدپوش جوان و جهان‌سوز روایت می‌شود. نمدپوش با وجود شجاعت و مهارت در جنگ، توسط جنگجوی اردبیل اسیر می‌شود. پس از اسارت، نمدپوش از شرم و غیرت شب را بیدار می‌ماند و صبح با اندوه از سرنوشت خود سخن می‌گوید. او به قدرت تقدیر و اجل اشاره می‌کند و بیان می‌کند که حتی بهترین جنگجویان نیز در برابر مرگ ناتوان هستند.
رده سنی: 15+ این متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی مانند تقدیر، مرگ و شجاعت است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، توصیف نبردها و مفاهیم مرتبط با جنگ ممکن است برای گروه‌های سنی پایین‌تر مناسب نباشد.

حکایت تیرانداز اردبیلی

یکی آهنین پنجه در اردبیل
همی بگذرانید پیلک ز پیل

نمد پوشی آمد به جنگش فراز
جوانی جهان سوز پیکار ساز

به پرخاش جستن چو بهرام گور
کمندی به کتفش بر از خام گور

چو دید اردبیلی نمد پاره پوش
کمان در زه آورده و زه را به گوش

به پنجاه تیر خدنگش بزد
که یک چوبه بیرون نرفت از نمد

درآمد نمدپوش چون سام گرد
به خم کمندش درآورد و برد

به لشکرگهش برد و در خیمه دست
چو دزدان خونی به گردن ببست

شب از غیرت و شرمساری نخفت
سحرگه پرستاری از خیمه گفت

تو کهن به ناوک بدوزی و تیر
نمدپوش را چون فتادی اسیر؟

شنیدم که می‌گفت و خون می‌گریست
ندانی که روز اجل کس نزیست؟

من آنم که در شیوهٔ طعن و ضرب
به رستم در آموزم آداب حرب

چو بازوی بختم قوی حال بود
ستبری پیلم نمد می‌نمود

کنونم که در پنجه اقبیل نیست
نمد پیش تیرم کم از پیل نیست

به روز اجل نیزه جوشن درد
ز پیراهن بی اجل نگذرد

کرا تیغ قهر اجل در قفاست
برهنه‌ست اگر جوشنش چند لاست

ورش بخت یاور بود، دهر پشت
برهنه نشاید به ساطور کشت

نه دانا به سعی از اجل جان ببرد
نه نادان به ناساز خوردن بمرد
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:حکایت
گوهر بعدی:حکایت طبیب و کرد
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.