۲۰۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۵۵

مستی که ذوق رندی و بیچارگی نیافت
مستی نکرد و لذت میخوارگی نیافت

آن گل کجا گشاد رخ خویش ای پری
کانجا هزار همچو تو نظارگی نیافت

راه عدم گرفت دلم کز مقام غم
آزادگی جز از ره آوارگی نیافت

ای برق گاه گاه وصالت مرا بسوخت
خوش آنکه گر نیافت بیکبارگی نیافت

اهلی که جان فدای سر دوستان کند
کسرا به از سگ تو بغمخوارگی نیافت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۵۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۵۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.