۱۴۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۷۹

عاشق آن نیست که شد محرم و همدم بر دوست
عاشق آنست که محروم بود از در دوست

گر فلک هر دو جهان در نظرم عرض کند
در دلم نقش نبندد بجز از پیکر دوست

برو ایخواجه مگو از سر یوسف بگذر
زانکه مویی بدو عالم ندهم از سر دوست

زخم دلدار به از رحم رقیب است مرا
خوشتر از مرهم اغیار بود نشتر دوست

باز اهلی دهن دوست چو گل خندان است
میوزد جان امید از لب جان پرور دوست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۷۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۸۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.