۱۷۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۰۵

ای لعبتی که مثل تو کس در زمانه نیست
خوشتر ز صورت تو درین کارخانه نیست

از زخم تیرتست مرا استخوان سفید
مت کشته توایم و ازین به نشانه نیست

شیرین حکایتی است که هر چند کوهکن
جان میکند حکایت او جز فسانه نیست

هرچند پا برهنه روم در رکاب تو
هیچم نوازشی بسر تازیانه نیست

در سجده ام تواضع و مستی بهانه ایست
زین بهترم بسجده ساقی بهانه نیست

سیرم ز خلد و گندم آدم فریب او
مرغ دل مرا هوس آب و دانه نیست

اهلی مسیح اگر بفلک رفت گو برو
مارا هوای رفتن ازین آستانه نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۰۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۰۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.