۱۸۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۵۴

پیر مغان گدای درش همچو ما بسی است
ما خود کسی نه ایم ولی پیر ما کسی است

گر بهر دوست کوهکنی مرد قصه چیست
در وادی محبت ازین کشته ها بسی است

هرگل که نیست بوی وفا دارییی در او
گر هم گل بهشت بود پیش ما خسی است

بادا فدای قامت طوبی خرام او
هرجا که سرونازی و شمشاد نورسی است

باشد که همرهان نظر کیمیا کنند
بر اهلی حزین که درین راه واپسی است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۵۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۵۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.