هوش مصنوعی: شاعر در این متن از کم‌توجهی معشوق و نبود محبت و وفا در او شکایت می‌کند. او احساس می‌کند که مانند شبنم است و معشوق مانند آفتاب به او توجهی ندارد. شاعر از نبود عشق و محبت در معشوق می‌نالد و بیان می‌کند که حتی ملائک نیز به پای او نمی‌رسند. در نهایت، او به این نتیجه می‌رسد که ثبات و وفاداری در عشق جوانان کم است.
رده سنی: 16+ متن شامل مفاهیم عاشقانه و احساسی عمیق است که درک آن نیاز به بلوغ عاطفی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیه‌های پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

شمارهٔ ۳۵۷

مرا چو شبنم از آن مایه حیات کم است
که آفتاب مرا با من التفات کم است

چرا چو آب حیات از لبم نبخشی جان
مگر دهان تو از چشمه حیات کم است

زکوه میوه خوبی چو جستم از دهنت
لب تو گفت که این میوه را زکوه کم است

بخنده شکر لعلت نبات را بشکست
بدین حلاوت لب کوزه نبات کم است

بحسن و خلق و وفا چون تو آدمی نبود
نه آدمی که ملک هم بدین صفات کم است

خلاصی من پیر از غم جوانان نیست
ز دام عشق نکویان ره نجات کم است

ثبات مهر چه جویی ز گلرخان اهلی
برو که نوگل این باغ را ثبات کم است
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۵۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۵۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.