۱۵۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۹۵

پری رخان که سرم خاک راه ایشانست
مرا دم از دو جهان یک نگاه ایشانست

شب فراق تو آن ظلم کرد بر عشاق
که تا بروز ابد روسیاه ایشانست

اگر ملول ز من آن دو چشم خونریزند
گناه من نبود این گناه ایشانست

مرا بدعوی خون، از بتان که باز خرد؟
که گر فرشته بود هم گواه ایشانست

بتان شهر اگر ملک دلبری دارند
بحسن، دلبر من پادشاه ایشانست

شب از فغان دل همسایگان کباب کنم
بلای من همه از دود آه ایشانست

پناه من نبود غیر نیکویان اهلی
نه من که هرکه بود در پناه ایشانست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۹۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۹۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.