۱۴۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۹۴

یار اگر زان رقیبان و گرزان من است
گنج مهر او که مقصودست در جان من است

آب حیوان کز لطافت مرده را جان میدهد
گر خرامد بر زمین سرو خرامان من است

در جهان یک روز اگر طوفان نوح افتاده است
دمبدم در کوی او از گریه طوفان من است

زین چمن هرجا گل عیشی است در دست کسی است
هرکجا خاری بود دستش بدامان من است

ساقی دوران شراب نوش دادی پیش ازین
نوبت زهر غم است اکنون که دوران من است

در نهاد چرخ کین من زرشک عشق اوست
مهر ظاهر دارد اما خصم پنهان من است

من نه خود پیرانه سر اهلی گریبان میدرم
دست بیداد جوانی در گریبان من است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۹۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۹۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.