هوش مصنوعی:
این متن شعری است که در آن شاعر از معلمی شوخ و شیرینزبان یاد میکند که با شوخیهایش هم شادی میآفریند و هم درد و رنج. شاعر از تأثیر گفتار شیرین معلم میترسد که حتی فرهاد (نماد عشق و فداکاری) را نیز شیرینزبان کند. همچنین، از جفاهای معلم که با وجود وفایش، دل شاعر را پر از غم میکند، سخن میگوید. شاعر در نهایت اشاره میکند که این معلم با وجود مهرورزی، بنیانگذار جور و ستم نیز شده است.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عاطفی و عرفانی است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کمسنوسال قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارهها و نمادهای پیچیده مانند 'فرهاد' و 'جور' نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد.
شمارهٔ ۴۱۱
معلم را بگو فریاد از آن شوخ
ز شوخی کشت شهری داد از آن شوخ
ازین شیرینی گفتار ترسم
که صد شیرین شود فرهاد از آن شوخ
جفایی میکند کز صد وفا به
از آن با صد غمم دلشاد از آن شوخ
بیادش میخورم صد کاسه خون
بهر مجلس که آرم یاد از آن شوخ
سرای مهر را اهلی بنا کرد
بنای جور شد بنیاد از آن شوخ
ز شوخی کشت شهری داد از آن شوخ
ازین شیرینی گفتار ترسم
که صد شیرین شود فرهاد از آن شوخ
جفایی میکند کز صد وفا به
از آن با صد غمم دلشاد از آن شوخ
بیادش میخورم صد کاسه خون
بهر مجلس که آرم یاد از آن شوخ
سرای مهر را اهلی بنا کرد
بنای جور شد بنیاد از آن شوخ
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۱۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۱۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.