۱۷۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۱۱

معلم را بگو فریاد از آن شوخ
ز شوخی کشت شهری داد از آن شوخ

ازین شیرینی گفتار ترسم
که صد شیرین شود فرهاد از آن شوخ

جفایی میکند کز صد وفا به
از آن با صد غمم دلشاد از آن شوخ

بیادش میخورم صد کاسه خون
بهر مجلس که آرم یاد از آن شوخ

سرای مهر را اهلی بنا کرد
بنای جور شد بنیاد از آن شوخ
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۱۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۱۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.