۲۰۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۱۰

نصیب ما نشد از وصل یار جز غم هیچ
بوعده یی ز دهانش خوشیم آنهم هیچ

بیا که تجربه کردیم و غیر دیدن تو
جراحت دل ما را نبود مرهم هیچ

ببوسه یی دل بیچاره یی بدست آور
کزان شکر که تو داری نمیشود کم هیچ

تو نوبهار دل و جان عاشقی بازآ
که در جهان نتوان یافت بی تو خرم هیچ

ز بزم ما شرف صحبت تو مقصودست
بهشت اگرنه مشرف بود به آدم هیچ

بیار باده بگو باد برد عالم را
که پیش همت اهلی است هردو عالم هیچ
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۰۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۱۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.