۱۴۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۳۵

تا دل سر زلف یار گم کرد
سر رشته اختیار گم کرد

دل در غم یار پر شود گم
بیچاره دلی که یار گم کرد

عقل از می عشق مست گردید
سرمایه اعتبار گم کرد

ای مرغ ز زیرکی مزن لاف
کان گل چو تو صد هزار گم کرد

در خاک مگر قرار یابد
هرکو دل بیقرار گم کرد

سرمایه روزگار اهلی
زان فتنه روزگار گم کرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۳۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۳۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.