۱۴۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۳۷

هرچند آهنین دل ما ناز بیش کرد
آهن ربای همت ما کار خویش کرد

بسی شیرهای جان بهم آمیخت روزگار
تا لعل یار شربت دلهای ریش کرد

هر جانبی بقصد محبان کشید تیغ
اول مرا زمانه بد مهر پیش کرد

خارم ز لب بجای رطب نوخطان دهند
بخت سیاه نوش مرا جمله نیش کرد

اهلی فکند یوسف جان را بچاره غم
بیگانه با کسی نکند آنچه خویش کرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۳۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۳۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.