۱۵۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۴۰

خورشید اوج عزت خوبان ماه رویند
معراج خاکساران این بس که خاک کویند

خامان ز عشق یوسف لافند چون زلیخا
من عاشق خموشم مردان ز خود نگویند

از عاشقان گریزان ایگل مشو که ایشان
می بر لب و ننوشند گل بر کف و نبویند

روی تو ای پریوش گر نیست رهزن عقل
بس عاشقان مجنون دیوانه از چه رویند

لب تشنگان کز آن لب دارند در دل آتش
گر تشنه شان بسوزی آب از خضر نجویند

از سجده بتان شد اهلی رخ تو پرخون
باشد دو چشم گریان روی تو باز شویند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۳۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۴۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.