هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و غنایی از عشق و مستی، جدایی و بازگشت، و رنج‌های عشق سخن می‌گوید. شاعر از یار مست و دل بی‌قرار خود می‌گوید که با گریه و ناله بازمی‌گردد. بخت سیاه و ستمگر یار را به زبان می‌آورد تا جرمش را ببخشد. عشق و مستی چنان بر عقل و دل و دین غلبه می‌کند که با صد سال ریاضت نیز نمی‌توان آن را بازگرداند. شاعر از درگاه یار دور می‌شود تا صبرش را حفظ کند، اما در نهایت با فریاد بازمی‌گردد. همچنین، از اسارت عاشقان در دام عشق و هوس دیدار یار سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاشقانه و عرفانی است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند مستی و رنج عشق نیاز به بلوغ فکری دارد.

شمارهٔ ۴۴۲

یار شد مست و دل ما بفغان باز آورد
گریه بد مستی ماهم بمیان باز آورد

عاقبت بخت سیاه ستم پیشه چنان کرد که یار
جرم بخشیده مارا بزبان باز آورد

آنچنان زد ره عقل و دل و دین شاهد می
که بصد سال ریاضت نتوان باز آورد

رخت بستم ز درش تا ندرد جامه صبر
آخرم نعره زنان جامه دران باز آورد

ای بسا آهوی آزاد که در قید دلش
هوس دیدن آن دست و کمان باز آورد

هرکه یک جرعه کشید از می لعل لب او
آب حسرت چو صراحی بدهان باز آورد

اهلی گمشده در فکر دهانش صد بار
از جهان رفت و خیالش بجهان باز آورد
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۴۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۴۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.