۱۶۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۵۲

گر قسمن ما شد ز ازل غم چه توان کرد؟
وین دردی غم گر نرسد هم چه توان کرد؟

گفتی که بپرداز دل از دردم و خوش باش
چون درد تو از دل نشود کم چه توان کرد؟

از دوستیت دشمن من شد همه عالم
ایدوست بگو با همه عالم چه توان کرد؟

زخمی که زدی بر جگر ریش من از هجر
چون چاره هلاک است به مرهم چه توان کرد؟

زاهد ز کف دوست ننوشید می خلد
حیوان صفتی گر نشد آدم چه توان کرد؟

گیرم که پریشانی ایام شود جمع
با فتنه آن کاکل پرخم چه توان کرد؟

وصف لب خاموش تو اهلی چه بگوید
جایی که مسیحا نزند دم چه توان کرد؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۵۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۵۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.