هوش مصنوعی: شاعر در این متن از مرگ خود و سرنوشت استخوان‌هایش پس از مرگ سخن می‌گوید. او امیدوار است که پس از مرگ، نگاهی از سوی معشوقه‌اش به او شود، اما از این می‌ترسد که این آرزو باعث بلایی برای او گردد. همچنین، او از بی‌وفایی روزگار و بدبختی خود شکایت می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عمیق عاشقانه و فلسفی درباره مرگ و اندوه است که درک آن برای مخاطبان زیر 16 سال ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند بی‌وفایی روزگار و ترس از بلایا نیاز به درک بالاتری از زندگی و تجربیات انسانی دارد.

شمارهٔ ۵۳۲

بعد مرگم زاغ چون هر پاره جایی افکند
دیده ام باشد بکوی دلربایی افکند

چشم آن دارد که لافد با دو چشم آن غزال
لیک می ترسم که خود را در بلایی افکند

کی گذارد کبر نیکویی که آن سلطان حسن
گوشه چشمی بحال بینوایی افکند

استخوانم عاقبت شاهی شود در عرصه یی
سایه گر بر خاک من زینسان همایی افکند

اهلی از بخت بد است اینهم که دایم روزگار
رشته مهرت بدست بیوفایی افکند
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۳۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۳۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.