۱۴۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۳۶

خط دمید از رخ او کار بلا بالا شد
یارب این فتنه پنهان ز کجا پیدا شد

وه که دی غمزه زنان شوخ کمان ابروی من
نگهی کرد که مرغ دل من از جا شد

عاشق روی تو آلوده نگردید بهیچ
غرقه بحر غمت تشنه لب از دریا شد

حالتی داشتم از عشق نهان با مه خود
ناله یی کردم و احوال درون گویا شد

اهلی آن خرقه که بر عیب نهان می پوشید
عاقبت چاک شد از بیخودی و رسوا شد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۳۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۳۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.