هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و درد فراق معشوق می‌گوید. او بیان می‌کند که چگونه نگاه معشوق جان او را می‌رباید و چگونه اشتیاق دیدارش، توان و تابش را می‌ستاند. شاعر از ناتوانی خود در پنهان کردن غم عشق و کنترل دل سرکش می‌گوید و آرزو می‌کند که نام و نشانش در یادها بماند. او از معشوقی می‌گوید که مونس جانش است و روح و روانش در پی او روان است.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و احساسی است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب است. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیه‌های پیچیده ممکن است برای کودکان قابل درک نباشد.

شمارهٔ ۵۴۷

او که از دیده خونابه چکانم نرود
نرود یک نظر از دیده که جانم نرود

اینقدر در شب وصلش ز خدا میخواهم
که به نظاره او تاب و توانم نرود

میتوانم که بپوشم غمش از خلق ولی
طاقتم نیست که نامش بزبانم نرود

او بر اسب ستم و توسن دل سرکش هم
چه توان کرد که از دست عنانم نرود

دل پرخون که نشان گشت بخاک قدمش
باشد از سیل فنا نام و نشانم نرود

او که رنجد ز فغان گو لبم از خاتم لعل
مهر کن تا بفلک آه و فغانم نرود

اهلی آن سرو روان مونس جان است مرا
چون کنم کز پی او روح و روانم نرود
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۴۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۴۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.