هوش مصنوعی:
این شعر از درد جدایی و ناکامی در عشق سخن میگوید. شاعر از آشناییای که به جدایی انجامید شکایت دارد و از بیوفایی زمانه و یار مینالد. او به کنج عزلت پناه برده، اما همچنان امیدوار است که راهی به سوی معشوق بیابد. در نهایت، شاعر از سوختن در فراق و آرزوی وصل میگوید.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مضامین عاشقانهای است که درک آنها نیاز به بلوغ عاطفی دارد. همچنین، استفاده از صنایع ادبی و مفاهیم انتزاعی ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
شمارهٔ ۵۴۶
ز آشنایی من کاخرش جدایی بود
جدا ز جان شده ام این چه آشنایی بود
بصبح وصل ندادم فلک امان ور نه
شب سیاه مرا وقت روشنایی بود
زمانه بامن بد روز بیوفایی کرد
مگو که یار مرا میل بیوفایی بود
مرا ز صومعه زد راه و در کنشت آورد
خوشم که ره ز دلش عین رهنمایی بود
بسوخت اهلی بیدل جدا ز وصل بتی
که ظل مرحمتش سایه خدایی بود
جدا ز جان شده ام این چه آشنایی بود
بصبح وصل ندادم فلک امان ور نه
شب سیاه مرا وقت روشنایی بود
زمانه بامن بد روز بیوفایی کرد
مگو که یار مرا میل بیوفایی بود
مرا ز صومعه زد راه و در کنشت آورد
خوشم که ره ز دلش عین رهنمایی بود
بسوخت اهلی بیدل جدا ز وصل بتی
که ظل مرحمتش سایه خدایی بود
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۴۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۴۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.