۱۴۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۵۵

عشق گنجینه اسرار الهی باشد
گر بدین گنج رسی هر چه تو خواهی باشد

نسبت عاشق و معشوق ز یکرنگی خاست
کهر با میل کهش از رخ کاهی باشد

هر که از نامه دل حرف غم غیر بشست
تا قیامت خجل از نامه سیاهی باشد

از فلک پایه معراج جمال تو گذشت
این کجا مرتبه یوسف چاهی باشد

خون ما کز مژه ریزی اگر انکار کنی
هر سر موی زبانی به گواهی باشد

همه از بحر غمت جان بسلامت بردند
کشتی ماست که مایل به تباهی باشد

دایم از عکس رخش در دل اهلی نور است
شمع من نور الهی است الهی باشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۵۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۵۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.