۱۴۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۵۴

بر مرگ رقیبان تو خرم نتوان بود
دلشاد بمرگ همه عالم نتوان بود

بی سلسله اینست پریشانی زلفت
ز آشفتگی زلف تو درهم نتوان بود

در خلد برین با همه اسباب فراغت
بالله که بی روی تو یکدم نتوان بود

گفتم که چه مجنون ننهم دل به ملامت
گر عشق چنین است چنان هم نتوان بود

اهلی ز سگ کوی تو بتان مردمی آموخت
بی خدمت این طایفه آدم نتوان بود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۵۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۵۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.