هوش مصنوعی: شاعر در این متن از گذشت زمان و تغییر نکردن آرزوهایش سخن می‌گوید. او از عشق و وفاداری یاد می‌کند و اشاره می‌کند که در هر زمانه‌ای، وفاداری کمیاب بوده است. شاعر همچنین از مرگ و از دست دادن یار خود می‌گوید و بیان می‌کند که با وجود مرگ، عشق او همچنان پابرجاست. در پایان، او از بی‌زبانی و شکسته‌دلی خود سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عاطفی و فلسفی مانند عشق، وفاداری، مرگ و گذر زمان است که درک آن‌ها برای سنین پایین‌تر دشوار بوده و ممکن است مناسب نباشد.

شمارهٔ ۶۱۳

گشتیم پیر و یار همان نوجوان که بود
مردیم و آرزوی دل ما همان که بود

ای سرو، نرگس تو مرا کشت یا قدت؟
بهر خدا که راست بگو آنچنان که بود

کس در زمان حسن وفا از بتان ندید
تنها درین زمانه نه که در هر زمان که بود

تن خاک گشت و باد بهر گوشه میبرد
سر همچنان فتاده آن آستان که بود

پنداشتم که زنده بجانم چو یار رفت
معلوم شد که یار که بودست و جان که بود

مارا نمانده است بجز مشتی استخوان
پیش سگت بتحفه کشیدیم آن که بود

کردند دیگران به زبان کار خود درست
اهلی همان شکسته دل بی زبان که بود
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۱۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۱۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.