۱۳۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۱۲

تهیست کشتی می عمر از آن بغم گذرد
بیار باده که کشتی بخشک کم گذرد

در آتش که منم همدمی کجا یابم
مگر صبا بمن از غایت کرم گذرد

وفا ز تنگ دهانان مجو که اینمعنی
حکایتی است که در عالم عدم گذرد

دلا، به نیک و بد دهر صبر کن کآخر
غم حبیب و جفای رقیب هم گذرد

قدم ز عالم هستی برون زدی اهلی
کجاست مرد رهی کز تو یکقدم گذرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۱۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۱۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.