۱۷۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۲۱

بی تو چو شمع کرده ام گریه و خنده کار خود
خنده بروز دل کنم گریه بروزگار خود

ای چو غزال مشگبو صید تو صد هزار دل
من چه سگم که آهویی چون تو کنم شکار خود

در دل پر غبار من گر گذری بهل که من
پاک کنم ز دود دل سینه بی قرار خود

بی تو بهیچ صحبتی نیست سکون دل مرا
هم تو بگو که چون کنم با دل بی قرار خود

اهلی اگرچه سالها داشت امید وصل تو
شاد ندید یکنفس جان امیدوار خود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۲۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۲۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.