۱۳۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۲۵

مستی و گر فرشته ز لعل تو بو برد
دندان بدین رطب که تو داری فرو برد

در دور چشم مست تو ایشوخ، شیخ شهر
گردن نهاد کز پی رندان سبو برد

چشم تو جادویی است که هاروت را بسحر
از جوی تشنه آرد و بازش بجو برد

نام پری ز شوق تو گه گاه می برم
کس را چه حد که نام تو ای تندخو برد

پیشت نهاد پنجه خورشید پشت دست
با آنکه حسنش از همه آفاق گو برد

سودی نداشت گریه که بر روی زرد من
رنگی نریختی که کس از شستشو برد

چون میرم از غمش بمسیحم چه حاجت است
اهلی همین بسم که کسی نام او برد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۲۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۲۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.