۱۳۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۷۸

اگر چه مستی می صد عذاب میآرد
خوشم که سوی توام بی حجاب میآرد

ندانم از غم عشقت دل که میسوزد؟
که باد آمد و بوی کباب میآرد

دمی که همنفسانم به عیش بنشینند
مرا خیال تو در اضطراب میآرد

هم از عنایت تست ای پری که رخ پوشی
وگرنه دیدن رویت که تاب میآرد؟

همین سعادت من بس کز التفات توام
گهی بسلک سگان در حساب میآرد

خموش اهلی و در عیش نقد کوش امشب
مگو حکایت دوری که خواب میآرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۷۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۷۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.