۳۹۷ بار خوانده شده

حکایت دزد و سیستانی

شنیدم که دزدی درآمد ز دشت
به دروازهٔ سیستان برگذشت

بدزدید بقال از او نیم دانگ
برآورد دزد سیهکار بانگ:

خدایا تو شب رو به آتش مسوز
که ره می‌زند سیستانی به روز
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:گفتار اندر کسانی که غیبت ایشان روا باشد
گوهر بعدی:حکایت اندر نکوهش غمازی و مذلت غمازان
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.