۱۷۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۱۹

عیسی دم من کز نفسش جان بتن آید
گر مرده حدیثش شنود در سخن آید

ماییم و سجودی و نیازی بر آن بت
جز سجده دیدار چه از برهمن آید

چون لاله ز داغت کفنم گر بگشایند
بیرون کف خاک سیهم از کفن آید

نامردم اگر از ستم دوست بنالم
گر محنت عالم همه بر جان من آید

هر دلکه سفر کرد چو اهلی بسوی دوست
بسیار غریب است اگر با وطن آید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۱۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۲۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.