۱۶۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۲۱

آمد آن عیسی نفس کز عشوه و نازم کشد
زنده ام سازد به مهر و از جفا بازم کشد

روز وصل آمد ولی ترسم که در روز چنین
طالع ناسازگار و بخت ناسازم کشد

گو: بدارم بر کش و بر بستر هجرم مکش
کشتنی گر کشته ام باری سرافرازم کشد

مادر دهرم چه می پرورد عمری در کنار؟
کانچنین در خاک و خون آنترک طنازم کشد

همچو اهلی دارم از راز غمش گنجی نهان
گر کشد عشق آخر از افشای اینرازم کشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۲۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۲۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.