۱۳۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۳۳

با فتنه چشم تو چه تدبیر توان کرد
خوابم نه چنان است که تعبیر توان کرد

باز آی و نگهدار دلم را که ز هجرت
مجنون نه چنانشد که بزنجیر توان کرد

ب مصحفرخسار تو ریحان خط سبز
آن سحر نپرداخت که تفسیر توان کرد

گر حکم بکشتن کنی ام چاره هلاک است
حکم تو نه آن است که تغییر توان کرد

این قصه محال است که افسانه و افسون
هرگز پری یی همچو تو تسخیر توان کرد

مارا بجز از تیر دعا هیچ بکف نیست
کی مرغ هوس صید بدین تیر توان کرد

اهلی ز فراق تو بجان باز نماند
آنروز کزین مرحله شبگیر توان کرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۳۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۳۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.