۱۳۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۷۷

جان آفرین که جان همه عالم آفرید
جان مرا ز محنت و درد و غم آفرید

یکذره و هزار غمم کافتاب صبح
در ذره یی چو من غم صد عالم آفرید

بر طاق نه فلک مه نو آنکه نقش بست
ماهی چو طاق ابروی شوخت کم آفرید

دست قضا گهی که وجود تو می سرشت
زآب حیات و شیره جان درهم آفرید

زخم تو دید در دل چاکم طبیب عشق
آن زخم را ز لعل لبت مرهم آفرید

اهلی به دور دوست که دلها پر از غم است
باور مکن که چرخ دلی خرم آفرید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۷۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۷۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.