۱۷۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۸۹

شب همچو شمع آتش آهم زبانه زد
تیر مراد در دل شب بر نشانه زد

با آفتاب خویش شود همنفس چو صبح
در عشق هرکه یکنفس عاشقانه زد

شکر لبان نهند بر این آستانه روی
خوش وقت آنکه بوسه برین آستانه زد

جان در بهای صول چه باشد بهانه ایست
عاشق در وصال ترا زین بهانه زد

خواهد دمید صبح وصال از شب فراق
ساقی بیا که زهره سحر این ترانه زد

از بسکه سوختی دل اهلی ز داغ هجر
آتش چو لاله از دل چاکش زبانه زد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۸۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۹۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.