۱۸۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۹۰

تو یار اگر نشوی بخت یار چون گردد
بسعی خویش کسی بختیار چون گردد

خطت بنقطه دل راه بسته چون پرگار
ازین میانه کسی برکنار چون گردد؟

تو گر بمهر نگردی قرار بخش دلم
فلک بکام دل بیقرار چون گردد؟

بپایبوس سگت گرنه رخ بخون شویم
ز گرد رخ غم ما بی غبار چون گردد؟

سگ توایم و ز مجنون وشی نمیدانیم
که آهویی چو تو ما را شکار چون گردد؟

بباد تا نشود استخوان و چهره زرد
خزان محنت ما نوبهار چون گردد؟

ز هجر و وصل چه اندیشه میکنی اهلی
که واقفست که انجام کار چون گردد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۸۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۹۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.