۱۵۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۰۵

ناخوش آن عمر که دور از رخ آن ماه رود
عمر هم خوش نبود گرنه بدلخواه رود

سوختم در ره خوبان ز پریشانی دل
چو پریشان نشود دل که بصد راه رود

یوسف از چاه زنخدان تو هرگز نرهد
وای آن دل که بامید تو در چاه رود

غیرت عشق زبان همه چون شمع بسوخت
که مبادا بزبان نام تو ناگاه رود

برق را زهره شبگردی آن کوی کجاست
جان اهلی است که با مشعله آه رود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۰۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۰۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.