۱۹۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۲۴

از بهر قتل عاشق دلخسته چشم یار
تیغی کشیده از مژه همچون زبان مار

پاس دل است مایه هر دولتی که هست
هان ای پسر گر اهل دلی دل نگاهدار

ساقی بجرعه یی بنشان گرد هستی ام
تا از میان ما و تو برخیزد این غبار

دست بتی بگیر و بگو عالم آب بر
جامی شراب درکش و گو سیل غم ببار

اهلی چه گوشه گیر شوی هیچکاره یی
با مردم زمانه بسر بردن است کار
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۲۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۲۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.