۱۷۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۲۸

ای ز خورشید رخت هر ساعتم سوزی دگر
مهر تو سوزنده تر هر روز از روزی دگر

بس نبودت خوی بدجانان که بهر سوز من
می نشینی هر دم از نو با بدآموزی دگر

دل که در دست تو دادم به که نستانم ز تو
سینه پر حسرت چه جویم محنت اندوزی دگر

ای ملول از دیدن من کی ملامت دادمی
گر دلم خرسند گشتی از دل افروزی دگر

بی تو آهی زد دل شوریده و خلقی بسوخت
آه اگر اهلی کشد آه جگر سوزی دگر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۲۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۲۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.