۱۸۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۳۱

بسنگی دوستان را یاد میدار
بگو دشمن چو سگ فریاد میدار

گرفتار تو ای گل صد هزارند
تو خود را همچو سرو آزاد میدار

به خسرو گوی ای شیرین خدا را
که شرم از کشتن فرهاد میدار

تن ویران عمارت کی پذیرد
دل ویران بعشق آباد میدار

بیاد دیگران صد جام خوردی
نکردی یاد اهلی یاد میدار
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۳۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۳۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.